جدول جو
جدول جو

معنی هم تائی - جستجوی لغت در جدول جو

هم تائی
(هََ)
همتایی. رجوع به همتایی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم بازی
تصویر هم بازی
کسی که با دیگری بازی می کند، دو نفر که با یکدیگر بازی کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم رای
تصویر هم رای
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم تاسه
تصویر هم تاسه
شریک در غم و اندوه، برای مثال یار هم کاسه هست بسیاری / لیک هم تاسه کم بود یاری (سنائی۱ - ۴۴۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دو کودک که با یکدیگر بازی کنند یا دو حریف که نرد و شطرنج و یا قمار بازند:
به راستی که نه هم بازی تو بودم من
تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم اندیشه. هم عقیده:
روان سواران توران سپاه
بدان رای گشتند هم رای شاه.
فردوسی.
ز قومی پراکنده خلقی بکشت
دگر جمع گشتند و هم رای و پشت.
سعدی.
، هم پیمان:
سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای
ندیدند از جواهر هیچ بر جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
همتا بودن. نظیر بودن. (یادداشت مؤلف). برابری کردن:
غزال اگر به تو میکرد لاف همتایی
برآمده ست کنون شاخش از پشیمانی.
؟
، انبازی و شرکت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم پا. رجوع به هم پا شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
برابری. با هم پیش رفتن:
هرکه را با اختری پیوستگی است
مر ورا با اختر خود هم تگی است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم وطن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
همرازی. راز گفتن و راز شنیدن. رازداری. حفظ سر: با ملأ اعلی به انبازی هرچه تمامتر همرازی کردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
رجوع به همایی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
هم نشینی. برابری:
که فرخ ناید از چون من غباری
که هم تختی کند با شهریاری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم نام بودن. نسبت دو تن که به یک نام خوانده شوند:
روز بهرام و رنگ بهرامی
شاه با هر دو کرده هم نامی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از همتای
تصویر همتای
همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم راهی
تصویر هم راهی
هم سفری، اتفاق اتحاد، همنشینی صحبت، اعانت یاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم رازی
تصویر هم رازی
محرم اسرار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نامی
تصویر هم نامی
دارای یک نام بودن هم اسمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم گامی
تصویر هم گامی
همقدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همتایی
تصویر همتایی
نظیر بودن همانندی، تساوی برابری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همتایی
تصویر همتایی
((هَ))
همانندی، تساوی، برابری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم بازی
تصویر هم بازی
کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند، هنرپیشه ای که با هنرپیشه دیگر در فیلم یا نمایش نامه ای بازی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم کاری
تصویر هم کاری
هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
فرهنگ فارسی معین
برابری، تساوی، همانندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هم ردیف، هم شأن، هم زور
فرهنگ گویش مازندرانی
شریکی
فرهنگ گویش مازندرانی
هم سنخ، هم پایه، خرم، مناسب
فرهنگ گویش مازندرانی
همگانی، همگی
فرهنگ گویش مازندرانی